داستان خرگوش و لاک پشت
داستان خرگوش و لاک پشت قصه ای برای خردسالان و کودکان
روزی روزگاری در دشت سبز و زیبایی، حیوان های زیادی زندگی می کردند. در میان آنها خرگوشی بود که فکر می کرد از همه باهوش تر و زرنگ تر است
روزی از روزها وقتی حیوان ها، سرگرم بازی بودند خرگوش گفت این …
قصه کودکانه سینمای شب
قصه کودکانه سینمای شب
در یک شب آروم و مهتابی آسمون پر از ستاره های ریز و درشت بود. ماه، زیبایی آسمونو چند برابر کرده بود. یه شب که ماه مثل همیشه گشتی تو آسمون زد تا از حال ستاره ها با خبر بشه، دید که دو تا از بچه ستاره ها سر جاشون نیستند. از بق…
داستان کودکانه ماه اگه خوابش ببره
داستان کودکانه ماه قصه ای برای کودکان
سارا کوچولو در یک خانه قشنگ زندگی می کرد. سارا دختر مهربان و خوبی بود. هیچ وقت کسی را اذیت نمی کرد. عاشق بازی بود. همیشه هم سر وقت غذا می خورد و به موقع هم می خوابید
آن روز صبح که از خواب بیدار شد. بعد ا…
قصه کودکانه اژدها و کیک تولدش
قصه کودکانه اژدها
سال دوم بود که برای اژدها کوچولو جشن تولد می گرفتند. اما اژدها کوچولو خوشحال نبود. چون پارسال کیک تولدش سوخته بود. فکر نکنید مامان اژدها کیک را سوزانده بود. نه ، تقصیر خود اژدها کوچولو بود. وقتی شمع ها را فوت کرد. از ده…
داستان کودکانه ترک عادت و ماجرای میمون و خرگوش
داستان کودکانه ترک عادت -داستانهای آفریقا
خرگوش کوچولو و دوستش زیر درخت یا هیجان داشتند با هم حرف می زدند. همینطور که حرف می زدند، آقا میمونه هی خودش را می خارند، و خرگوش کوچولو هم که همیشه می ترسید، دشمنانش به او حمله کنند هی به این طرف و آ…
قصه کودکانه شاخه ای که نه برگ داشت نه پرتقال
قصه کودکانه شاخه ای که نه برگ داشت نه پرتقال
صبح بعد از یک شب بارانی در باغ پرتقال، شاخه ی تقریبا بلندی چشم هایش را باز کرد. دید باد و باران ، نه برگی برایش باقی گذاشته بودند و نه پرتقالی.
جیغ بلندی کشید. آن قدر بلند که چند برگ از شاخه …