عکس کارتونی جنگل و حیوانات

قصه تیغو من را توی لانه اش راه نداد برای خردسالان

telegram468 قصه تیغو من را توی لانه اش راه نداد برای خردسالان

تق تق تق!

تیغو، جوجه تیغی کوچولو، به در لانه ی موموش زد و گفت :آمدم بازی، بیام تو؟

مومو از لای در گفت : الان نه لطفا کمی بعد بیا. و زود در را بست

تیغو با اخم و غرغر به طرف لانه اش برگشت. خرگوشک او را دید و پرسید : چه شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟

تیغو گفت : موموش کار خیلی بدی با من کرده . من را توی لانه اش راه نداده.

خرگوشک با تعجب گفت: فقط همین؟ این که کار بدی نیست. شاید خسته بوده یا حوصله نداشته. شاید کار داشته ، یا شاید…

تیغو شانه بالا انداخت و با خودش گفت : به من چه! و به راهش ادامه داد. عصبانی و بی حوصله به لانه اش رسید. حتی وقتی لاک پشت کوچولو در زد و پرسید: بیام تو؟ تیغو راهش نداد و زود در رابست.

با خودش گفت: شاید موموش یک گنج خیلی قشنگ پیدا کرده و نمی خواهد آن را ببینم…

forest-rabbit-mouse-Hedgehog قصه تیغو من را توی لانه اش راه نداد برای خردسالان

یا شاید یک غذای خیلی خوشمزه دارد که می خواهد تنها تنها بخورد. یا شاید یک دوست جدید پیدا کرده و دیگر من را دوست ندارد…

همان وقت، تق تق تق ! موموش از پشت در پرسید: بیام تو؟

تیغو فقط یک ذره در را باز کرد، طوری که موموش خوب اخمهایش را ببیند.

 

قصه های بیشتر برای کودکان
داستان های صوتی کودکانه

موموش خندید و گفت : ناراحت شدی؟

می خواستم کتاب داستانم را زودتر تمام کنم که به تو هم بدهم بخوانی. داستانش خیلی خیلی جالب است.

تیغو به کتاب توی دست موموش نگاه کرد و خوش حال شد.

اخم هایش را باز کرد و گفت : زود بیا تو.

آن وقت دنبال لاک پشت کوچولو بیرون دوید . کمی جلوتر لاک پشت داشت به خرگوشک می گفت : تیغو کار خیلی بدی کرده که من ر ا توی لانه اش راه نداده.

تیغو خندید و گفت: این که کار بدی نیست. شاید حوصله نداشتم. شاید ناراحت یا عصبانی بودم، ولی حالا زود بیا.

 

مجله پوپک

ایستگاه کودک

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *