خلاصه داستان تام سایر نوشته مارک تواین
خلاصه داستان تام سایر :
تام سایر در خانه ی عمه پالی زندگی می کرد. او استعداد عجیبی در انجام کارهای شیطنت آمیز داشت.
عمه پالی، تام را به خاطر دعوایی که کرده بود مجبور کرد تا نرده های حیاط را رنگ بزند. او با این که از رنگ زدن متنفر بود با زرنگی پیش دوستانش وانمود کرد که از کارش لذت می برد. آن وقت بچه ها با دادن سیب و تیله و ساز دهنی اجازه گرفتند تا نرده ها را رنگ بزنند و تام از شر این کار راحت شد.
تام با هاکلبرفین و هاک دوست بود. روزی تام، هاک را دید که یک گربه مرده دستش گرفته و می خواهد به شب قبرستان برود و گربه را روی جن های مرده دزد بیندازد تا زگیل هایش خوب شوند. تام و هاک نیمه شب به گورستان رفتند اما آنجا شاهد قتل دکتر رابینسون بودند.
خلاصه داستان بینوایان |
خلاصه داستان هایدی |
آن ها دیدند که بین ماف پاتر و دکتر رابینسون بحثی در گرفت. «اینجون جو» دکتر را کشت و چاقو را در دست پاتر گداشت. این طوری پاتر فکر کرد که دکتر رابینسون را خودش کشته است.
بدن بی جان دکتر و چاقوی خونی به زودی کشف شد و وحشت شهر را فرا گرفت. پاتر هم دستگیر شد. هاک و تام با خونشان قسم خوردند تا این راز را پیش خودشان نگه دارند. آن ها به جزیره ای در میانه ی رودخانه ای رفتند و شب را درآنجا خوابیدند و خودشان را نشان ندادند تا مردم فکر کنند آنها مرده اند.
مراسم سوگواری برایشان برگزار شد و تام و هاک خودشان به دیدن مراسم خودشان رفتند و به چیزهای جالبی که درباره شان گفته شد گوش دادند . در پایان مراسم آن ها با چشمانی اشکبار و با احساس گناه بیرون آمدند و مشخص شد که هنوز زنده اند.
جلسه محاکمه ماف پاتر برگزار شد و تام با شجاعت شهادت داد که اینجون جو را دیده که دکتر رابینسون را کشته است. اینجون جو فرار کرده و پاتر آزاد شد و تام قهرمان شهر شد.
خلاصه داستان تام سایر نوشته مارک تواین
تلخیص زهرا عابدی
درود
به نظرم خوب خلاصه نشده.
بد نبود
بخش گم شدن داخل غار نیست تو خلاصه