قصه صوتی ملکه گلها به همراه متن کامل داستان

داستان صوتی ملکه گل ها برای اولین بار از سایت ایستگاه کودک و با صدای خانم سحر شریفی پخش می گردد. برای گوش کردن قصه های بیشتر با صدای ایشان می توانید از صفحه سحر شریفی استفاده نمایید
متن داستان
یه دختر مهربون کنار یه باغ زیبا و پر گل زندگی می کرد. این دختر مهربون به ملکه گلها شهرت پیدا کرده بود. چند سالی بود که هر روز صبح به گل ها سر می زد ، اونها رو نوازش می کرد بعد بهشون آب می داد.
اما بعد از چند وقت به یک بیماری سختی مبتلا شد و نتونست به باغ بره. دلش برای گل ها تنگ شده بود. هر روز از غم دوری گل ها گریه می کرد. گل ها هم خیلی دلشون برای ملکه گل ها تنگ شده بود. دیگه کسی نبود که اونها رو نوازش کنه. یا براشون آواز بخونه.
روزی از همون روزهای بیماری کیوتر سفیدی کنار پنجره اتاق ملکه ی گل ها نشست. وقتی چشمش به ملکه افتاد. فهمید دختر مهربونی که گل ها از اون حرف می زنند همین ملکه هست. به خاطر همین با سرعت زیاد به باغ رفت و به گل ها خبر داد که ملکه سخت بیمار شده .
گل ها وقتی شنیدن این خبر رو خیلی غمگین شده بودند و به دنبال راه چاره ای می گشتند. یکی از اونها گفت : کاش می تونستیم به دیدنش بریم. ولی من می دونم این امکان وجود نداره. کبوتر گفت : اینکه کار نداره. من می تونم هر روز یکی از شماها رو با نوکم بچینم و به پیش اون ببرم.
گل ها با شنیدن این پیشنهاد کبوتر خیلی خوشحال شدند و از همون روز به بعد کبوتر هر روز یکی از اونها رو به نوک می گرفت و برای ملکه می برد. ملکه هم با دیدن و بو کردن گل ها حالش بهتر می شد.
دانلود قصه صوتی خونه مادربزرگه با صدای سحر شریفی |
یه شب که ملکه در خواب بود. ناگهان با شنیدن صدای گریه ای از خواب بیدار شد. دستش رو به دیوار گرفت و آروم و آهسته به سمت باغ رفت . وقتی داخل باغ شد فهمید که صدای گریه مربوط به کیه. این صدا، صدای گریه ی غنچه های کوچولوی باغ بود. اونها نتونسته بودند به پیش ملکه برن. چون اگه از ساقه جدا می شدند نمی تونستند باز بشن و اینکه با رفتن گل ها اونها احساس تنهایی می کردند.
ملکه مدتی اونها رو نوازش کرد و سعی کرد گریه ی اونها رو آروم کنه . بعد بهشون قول داد هر چه زودتر گل ها رو به باغ برگردنه . صبح که از خواب بیدار شد گل ها رو به دستش گرفت و خیلی آهسته و آروم قدم بر می داشت تا به طرف باغ رفت. وقتیکه به باغ رسید نسیم خنک صبحگاهی صورتش رو نوازش می داد و حالش بهتر شد و بعد شروع کرد به کاشتن گل ها. بچه ها با اینکار حالش کم کم بهتر می شد. تا اینکه تونست بعد از چند روز به راحتی راه بره و حتی برای گل ها آواز بخونه . گل ها و غنچه ها باز از اینکه کنار ملکه بودند و اون رو می دیدند و از مهربونی اون لذت می بردند خیلی خوشحال بودند. همه با هم قول دادند که سال های سال کنار هم مثل گذشته مهربون و دوست باقی بمونند و در هیچ حال همدیگر رو فراموش نکنند و تنها نزارند.
پخش آنلاین قصه صوتی ملکه گلها
دانلود ملکه گلها
نام داستان صوتی کودکانه | ملکه گلها |
با صدای | سحر شریفی |
نوع فایل | mp3 |
زمان | 05:17 |
حجم | 6.2mb |
دسته | داستان صوتی کودکانه |
منبع : ایستگاه کودک
قصه ی زیبایی بود ولی کمی پایانش را دوست نداشتم
من با خانم شیرانی مو ا فقم 👍👍👍.
خوب بود ولی می تونست هیجانی تر هم باشه
سلام من بهتا جمشیدی هستم من7ساله امه قصه کودکانه وزیبایی بود