قصه می می میمون درباره مسخره نکردن همدیگربرای خردسالان
همه حیوانات توی کمد منتظر مهمان بودند. تق تق صدای پا آمد. قیژژژ در کمد اسباب بازی ها باز شد. کی بود کی بود؟ می می میمون کوچولو بود. می می وسط حیوانات نشست. همه نگاهش کردند. بزو گفت: چشاشو ببین چه زشته. گاوو گفت: ماع … دندوناشم زشته.
عرعرو گقت: دمشو ببین چه خنده داره قوقولی گفت: موهاشو ببین چه گریه داره.
می می خجالت کشبد. دلش تیریک تیریک شکست. دمش را به این ور گرفت و به اون ور گرفت. رفت طبقه بالا نشست تا کسی او را نبیند. دوباره قیژژژ در باز شد. کی بود کی بود شیر پشمالو بود. نشست وسط حیوانات. به حیوانات نگاه کرد و گفت: به به چه قدر غذا! کیو بخورم کیو نخورم؟
حیوانات ترسیدند و لرزیدند. آقا شیره خمیازه ای کشید . گفت: ای وای خوابم میاد. اول می خوابم و بعد می خورمتون. جایی نرید ها. همه حیوانات از ترس سرشان را این وری و اون وری تکان دادند. آقا شیره خر و پف خوابید.
قوقولی گفت: حالا چه کار کنیم؟ عر عرو گفت: اگه اول منو بخوره چی. یک دفعه پیس پیس صدا اومد. صدای آقا میمونه بود. آقا میمونه دمش را از طبقه ی بالا انداخت پایین. عرعرو به قوقولی نگاه کرد. قوقولی به بزو نگاه کرد. ماعو گفت: می می میمون چی کارش کنیم دمت رو؟
می می میمون گفت: دمم را بگیرید و زود بیایید بالا. عرعرو از می می خجالت کشید. سرش را انداخت پایین. قوقولی هم خجالت کشید. همه خجالت کشیدند. می می گفت: الان آقا شیره بیدار می شه. زود باشید. حیوانات یکی یکی از طناب رفتند بالا.
آقا شیره بیدار شد. این ورو نگاه کرد کسی نبود. آن ورو نگاه کرد کسی نبود. بالا را نگاه کرد حیوانات را دید که دارند هیرهیرهیر بهش می خندند.
منبع : روزهای زندگی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.