
خلاصه داستان
آقا خروسه هیمنجور با صدای بلند قوقولی قوقو می کرد. خورشید خانوم با صدای خروسه از جا پرید. دیگه حتی خواب هم از سرش پرید. اخم کرد و با خودش گفت: چه خروس وقت نشناسی. بعد هم پشت کوه ها رفت و شب شد. اما آقا خروسه که انگاری تازه صداش گرم شده بود برای همین دوباره با صدای بلندتری گفت: قوقولی قوقو
این بار با صدای آقا خروسه بچه کوچیک خانوم گنجشکه ترسید و زد زیر گریه. قورباغه که روی برگ های برکه نشسته بود هول شد و سر خورد و افتاد تو آب. عنکبوت که داشت از این شاخه درخت به اون شاخه تار می بافت حواسش پرت شد و اشتباهی بافت.
نام قصه | آواز بی موقع |
راوی | مریم نشیبا |
نوغ فایل | mp3 |
حجم | 2mb |
زمان | 9:53 |
بخش | قصه صوتی کودکان |
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.