شعر کودکانه درباره برف

15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان

telegram468 15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان

در این فصل سرد زمستان 15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان و سرما آماده کرده ایم که می توانید بخوانید و لذت ببرید

شعر شماره 1

برف، برف، برف
سرد و دیدنی
پنبه دانه ای
نرم و چیدنی

هدیه اش به شب
قصه ای دراز
هدیه اش به باغ
چادر نماز

صبح زود، باز
آفتاب شد
برف خواب ماند
برف آب شد

فاطمه غلامی

شعر شماره 2 : شعر زمستونه زمستونه

زمستونه زمستونه
فصل تگرگ و بارونه
هوا شده خیلی سرد
روی زمین پر از برف

چه خوبه کودکستان
وقتی میشه زمستان
کلاغ های سیاه رنگ
بخاری های روشن

وقتی بارون میباره
دلم میخواد دوباره
برم به کودکستان
میان آن گلستان

snow1 15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان

شعر شماره 3 : شعر برف از ناصر کشاورز

نی نی توی حیاطه
چشمش به آسمونه
منتظره برف بیاد
از ابر دونه دونه

به ابر میگه :چرا کم برف های سردتر
برف می آری واسه مون
زمستونه ! لم نده
بی کار توی آسمون


برف های دیروز تو
هی چیکه چیکه آب شد
آدم برفی ای که
ساخته بودم خراب شد

برف های سردتر بریز
توی حیاط خونه
برفی که زود آب نشه
یکی دو روز بمونه

شاعر: ناصر کشاورز

شعر شماره 4 : برفاي دونه دونه



اتل متل كلوچه
برف اومده تو كوچه
برفاي دونه دونه
كلاغه شعر مي خونه
شعرش چيه؟قار و قار
يعني ببار تا بهار

شعر شماره 5 : شعر کودکانه درباره برف

برف آمده شبانه
رو پشت‌بام خانه
برف آمده رو گل‌ها
رو حوض و باغچه‌ی ما

زمین سفید هوا سرد
ببین که برف چها کرد
رو جاده‌ها نشسته
رو مسجد و گلدسته

برف قاصد بهاره
زمستان‌ها می‌باره
سلام سلام سپیدی!
دیشب ز راه رسیدی؟

شاعر:پروین دولت‌آبادی

snow4 15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان

شعر شماره 6 : زمستونم و زمستونم


برفی دارم فراون
به هر طرف رو می یارم
یک اثر از خود می زارم
اگر می خوای تو فصل من
اینجوری نلرزی مثل من
برو پای بخاری
تا من بشم فراری

شعر شماره 7 : شعر کودکانه درباره برف

باد میاد بارون میاد آب از توی ناودون میاد
یخ میزنه رودخونه ها سرما میاد تو خونه ها
برف می باره دونه دونه رو پشت بوم هر خونه
با هم می سازن بچه ها آدم برفی تو کوچه ها
پرنده ها میرن سفر میرن به جای گرمتر
کوه و کمر سفید میشه به رنگ مروارید میشه

شعر شماره 8

مژده بده مادر جون
اومده باز یه مهمون
سوغاتی چی آورده؟
برف و تگرگ و بارون
از ننه سرما می گه
قصه های فراوون
اسم قشنگش چیه
زمستونه زمستون

snow2-300x213 15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان

شعر شماره 9 : شعر کوتاه زمستان برای کودکان

گنجیشکه توی کوچه مون
قدم زده یواش یواش
من که ندیدمش ، ولی
رو برفا مونده جای پاش

چه خوبه که زمستونه
کوچه پر از برف و گله
گنجیشکه ! جای پای تو
رو برفا خیلی خوشگله

شعر شماره 10 : شعر کودکانه درباره برف

گلوله گلوله برف میاد
سرد هوا زمستونه
سرمای بی حد هوا
تن آدمو می لرزونه


برف که میاد از آسمون
سفید می‌شه درختچه‌ها
شادی داره صفا داره
بازی توی پس کوچه ها


وقتی زمستون می رسه
همش بخاری روشنه
باید پوشید لباس گرم
که وقت سرما خوردنه

شعر شماره 11

باد میاد بارون میاد
آب از توی ناودون میاد
یخ میزنه رودخونه ها
سرما میاد تو خونه ها

برف می باره دونه دونه
رو پشت بوم هر خونه
با هم می سازن بچه ها
آدم برفی تو کوچه ها

پرنده ها میرن سفر
میرن به جای گرمتر
کوه و کمر سفید میشه
به رنگ مروارید میشه

snow3 15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان

شعر شماره 12 : شعر کودکانه درباره برف

برف آمده شبانه رو پشت بام خانه
برف آمده رو گلها رو حوض ها و باغچه ها
زمین سفید، هوا سرد ببین که برف چه ها کرد
رو جاده ها نشسته رو مسجد و گلدسته
برف قاصدِ بهاره زمستان ها می باره.

در همین رابطه : شعر کودکانه آدم برفی

شعر شماره 13 : شعر برف کودکانه

برف کله گنجشکی
مثل پنبه می بارد
روی شاخه‌ها انگار
باز، پنبه می کارد

من نشسته ام تنها
در کنار این نرده
نرده مثل پیراهن
برف را به تن کرده

از حیاط می آید
جیک جیک گنجشکان
روی برف می ریزم
خرده ریزه‌های نان

می خورند گنجشکان
خرده ریز نانها را
گوش میکنم من هم
جیک جیک آنها را.
شاعر : جعفر ابراهیمی

snow5 15 شعر کودکانه درباره برف و زمستان

شعر شماره 14 : شعر کودکانه درمورد برف

از آسمون می‌باره، برف‌های گوله‌ گوله
حیاط ما لیز شده درست مثل سرسره
دلم می‌خواست برم من، سر بخورم تو برف‌ها
یا شاید هم بسازم آدم برفی زیبا
مامان دلش نمی‌خواد، که من برم تو حیاط
به‌خاطر همین هم کلید روی در گذاشت
مامان جونم، عزیزم، آخه منم دل دارم
چرا نباید کمی، برف تو دستم بذارم
قول می‌دهم بپوشم، کاپشن و شال و کلاه
دست نزنم به‌ برف‌ها، بدون دستکش حالا
مامان از من قول گرفت، که حرفش و گوش کنم
بدون شال و کلاه، توی حیاط من نرم
حتی اومد کنارم، تا بشه دستیارم
برای آدم‌برفی، باید چشمم بذارم
می‌رم تو آشپزخونه، تا یه هویج بیارم
باید که اون هویج و جای بینیش بذارم
دونه‌های انارو می‌تونم من بردارم
به‌جای دندون‌های کوچیک اون بذارم
دست‌های آدم‌ برفی، خیلی خالی می‌مونه
یه‌گل می‌دم تو دستش، یادگاری بمونه

شعر شماره 15 : ما آدمیم اما

ما آدمیم اما همیشه
در کوچه می خوابیم تنها
چون با بقیه فرق داریم
ما آدمِ برفیم و سرما

ته دیگ یخ با قیمه ی برف
به به عجب شام لذیذی
ای کاش می شد آسمان جان
یک کاسه ی دیگر بریزی

خیلی هوا خوب است، خیلی
برف و یخ و یک ذره طوفان
دنیای ما یک فصل دارد
آن هم فقط فصل زمستان

منیره هاشمی

5 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *