داستان صوتی کودکانه کلاغ دوست داشتنی
توی یه جنگل سرسبز پرنده ها با خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکردند بین این پرنده ها یه بلبل خوش صدایی بود که وقتی روی شاخه درختی می نشست و آواز می خوند همه جا ساکت می شد گوش کنید …..
اما تنها پرنده ای که دوست نداشت بچه ها صدای بلبل رو یشنوه کلاغ بود. چونکه به صدای بلبل حسودی می کرد.
کلاغ حسود خیلی سعی می کرد با ناز و ادا راه بره اما کسی به راه رفتن اون توجهی نمی کرد وقتی ناز واداش به جایی نمی رسید سعی می کرد غار غارش لطیف و دلنشین باشه
کلاغ : نه خیر کسی انگار به من توجهی نمی کنه
برای همین کلاغ روز به روز حسادتش به بلبل بیشتر می شد تا اینکه بلاخره یه تصمیمی گرفت.
کلاغ : آره باید برم بلبلو از بین ببرم تا حیوونای جنگل به من نگاه کنند و صدای منو تحسین کنن
یه روز غروب کلاغ نزدیک خونه بلبل پنهان شد و منتظر تاریک شدن هوا نشست همه به لونه های خودشون رفتند فقط شنجاب داشت توی جنگل گردش می کرد که کلاغه رو دید
سنجاب : سلام کلاغ چرا تو تاریکی نشستی
کلاغ از دیدن سنجاب دستپاچه شد و فوراً گفت : هیچی فقط هر کاری کردم خوابم نبرد. گفتم بیام اینجا کمی به آواز قشنگ بلبل گوش بدم بعد برم با خیال راحت بخوابم
سنجاب : ای کلاغ دروغگو! تو که تا دیروز تا بلبلو می ذیذی فرار می کردی تا صداشو نشنوی . حلال چی شده که اینقدر به صدای آوازش علاقمند شدی
کلاغ دید که سنجاب متوجه دروغ اون شده به خاطر همین گفت :
خواب راستشو بخوای سنجاب درست می گی . اصلاً می خوای راستشو بدونی
سنجاب : بله می خوام راستشو بگی
کلاغ : من اومدم تا بلبلو از بین ببرم.می خوام از دستش راحت بشم.
سنجاب : آخه برا چی کلاغ
کلاغ : دیگه من صبرم تمام شده ….
خب بچه ها اگه می خواین بدونین بقیه داستان چی میشه می تونید داستان کامل رو همین الان یا گوش کنین یا دانلود کنین
پخش آنلاین
دانلود داستان صوتی
نام داستان صوتی | کلاغ دوست داشتنی |
نوع فایل | mp3 |
زمان | 09:35 |
حجم | 4.9mb |
دسته | داستان صوتی |
روزی. آینه جادویی به دست کودکی می افتد . . . کودک با این آینه دنیا رو از این رو به اون رو می کند و فرمانروای جهان می شود این داستان تقدیم به همه کودکان جسور و ابرقهرمان زمین