داستان صوتی برادر بزرگ و برادر کوچک با صدای پگاه قصه گو

خلاصه داستان

سالهای خیلی خیلی دور، توی مزرعه ای که نه خیلی دور بود و نه خیلی نزدیک، دو برادر زندگی می کردند. اون دو برادر از صبح خیلی زحمت می کشیدند. ساعت های زیادی را در روز، ظرف رسیدگی به مزرعه می کردند و تا مزرعه شان محصولات سالم و خوبی بدهد. اما کارهایشان خوب پیش نمی رفت. چون یک مشکلی وجود داشت. برادر کوچکتر یک مشکلی داشت. مشکل این بود که مثلا اگر برادر بزرگ تر می گفت امسال گندم بکاریم برادر کوچکتر مخالفت می کرد و می گفت نه امسال جو بکاریم. اگه می گفت امروز بریم ماهی بگیریم . برادر کوچک تر می گفت نه امروز برای آب تنی خیلی مناسبه. اگه برادر بزرگتر می گفت امروز باران می آید، برادر کوچک تر می گفت: : نه اصلا امروز حتما هوا آفتابی میشه.

دانلود بیست و پنج قصه صوتی با صدای پگاه قصه گو

خلاصه هر روز داستان همین بود. از صبح که می شد برادر بزگتر یک چیزی می گفت و برادر کوچک تر باهاش مخالفت می کرد. تا اینکه وقتی یک روز از مزرعه برمی گشتند برادر بزرگ تر گفت: بهتره فردار جوها رو درو کنیم. برادر کوچک تر گفت: نه فردا بهتره که اصلا هیچ کاری نکنیم. جوها را پس فردا درو می کنیم. برادر بزرگ تر گفت: باشه پس فردا. از پسر عموهامون هم کمک می خواهیم تا به ما کمک کنند. برادر کوچک تر گفت: نه ! از پسرخاله هامون می خواهیم تا به ما کمک کنند. برادر بزرگتر گفت: باشه. از پسر خاله هامون کمک می گیریم. اما باید قبل از درآمدن خورشید کار را شروع کنیم. برادر کوچک تر گفت: نه بعد از درآمدن خورشید کار را شروع می کنیم. چرا باید قبلش انجام بدهیم. برادر بزرگتر گفت: چه پیش از درآمدن خورشید، چه بعد از اون، ما داسهایمان را بر می داریم و می رویم جوها را درو می کنیم. برادر کوچک تر گفت: چی با داس؟ نه نه نه ! با قیچی درو می کنیم. برادر بزرگ تر با تعجب گفت: با قیچی؟ آخه تا حالا کی شنیده که جوها را با قیچی درو کنند. گندم و جو را همیشه با داس درو می کنند . برادر کوچک تر گفت: نه نه نه همون که گفتم. با قیچی درو می کنیم.

شما می توانید داستان کامل را در ادامه گوش نمایید(برای اعضای سایت)