قصه صوتی خاله قورباغه خوش باور

قصه صوتی خاله قورباغه
متن قصهیکی بود یکی نبود. غیر خدا هیچکی نبود. کنار یه رودخونه پر آب یه خاله قورباغه زندگی می کرد. این خاله قورباغه مثل این مریم کوچولوی ما خیلی خوش باور بود. یعنی هر کی هر چی بهش می گفت چی کار می کرد؟ باور می کرد. حالا چه این حرفا دروغ بود، چه شوخی بود و چه راست بود. اون حرفا رو باور می کرد.
خاله قورباغه قصه ما که پوست بدنش سبز سبز سبز بود هر روز کنار رودخونه روی سبزه ها می نشست و به آب تمیز و قشنگ رودخونه نگاه می کرد. بعد با خودش فکر می کرد. خلاصه یه روزی چند تا از حیوونا فکر کردند که چطوره سر به سر خاله قورباغه بزارند و یه کمی اذیتش بکنند.
این بود که سنجابه و خرگوشه و بچه گربه سه تایی با هم قرار گذاشتندتا اینکه یه روزی قورباغه مثل همیشه کنار رودخونه نشسته بود و فکر می کرد یه هو از بالای درخت صدای بچه سنجابی رو شنید که اونو صدا می کرد
– خاله قورباغه : بله بله با من بودی سنجاب کوچولو؟
– سنجاب کوچولو:خاله قورباغه سلام آره با تو بودم . می خواستم بهت بگم که چه آب قشنگیه. چه رودخونه پر آبیه . به به چه هوای خوبی.
– خاله قورباغه : بله درسته. روز قشنگیه. هوای خوبیه. دیگه حرفی نداری؟
– سنجاب کوچولو : چرا می خواستم بگم که خاله قورباغه حال تو اصلا خوب نیست. تو مریضی اینطور نیست؟
– خاله قورباغه : چی ؟ گفتی من مریضم. تو از کجا اینو فهمیدی؟ چرا این حرفو می زنی؟
– سنجاب کوچولو: نگاه کن . مگه چشمات نمی بینه؟ رنگ بدنتو نگاه کن
برای گوش کردن این داستان می توانید از پخش آنلاین استفاده کنید و یا دانلود نمایید
قصه صوتی خاله قورباغه
نام قصه صوتی کودکانه | قورباغه خوش باور |
نوع فایل | mp3 |
زمان | 11:40 |
حجم | 5.9mb |
دسته | داستان صوتی کودکان |
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.