سه شعر کودکانه در مورد خورشید خانوم
شعر درباره خورشید شماره یک
خورشید دوره گرد است
یک جا نمی شود بند
هر روز می فروشد
در کوچه نور و لبخند
هم ساده و صمیمی
هم گرم ومهربان است
گرما و نور و خورشید
هر روز رایگان است
شاعر : احمد خدا دوست
شعر درباره خورشید خانوم شماره دو
از پشت کوه دوباره
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و
پیرهنی از زر اومد
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادی
به آدما نیگا کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدن
خورشید بااونها خندید…
شعر کودکانه خورشید خانوم شماره 3
خورشید خانم دوباره
مهمون خونه ماست
مثل همیشه روشن
مثل همیشه زیباست
با دستای قشنگش
ناز می کنه گلا رو
وقتی گلا می خندن
حس می کنم خدا رو
گلای سرخ باغچه
جون می گیرن دوباره
خورشید موطلایی
حرفای تازه داره
کاشکی همیشه خورشید
قصه برام بخونه
حتی شبای تاریک
تو آسمون بمونه
منابع:
چهار خط آخر شعر سوم، تصویر نادرست علمی داره و بار ادبی و تصویرسازی هم نداره
خب صدا هم بزارین بچه دوس داره با صوت گوش کنه