داستان صوتی کودکانه سه دوست ناراحت

خلاصه داستان صوتی کودکانه سه دوست ناراحت
قصه مون اینبار درباره سه دوسته. که یکیشون جیرجیرکه، یکیشون کفشدوزکه و یکیشون هم شاپرک.
کناره یه دریاچه زیبا شاپرکی و کفشدوزکی و جیرجیرکی با هم زندگی می کردند. البته کنارشون حیوون های دیگه ای هم زندگی می کردند اما چون اون سه تا با هم دوست بودند، همیشه با همدیگه روزشون رو می گذرندودندند.
اما بچه ها اون سه تا غصه خیلی بزرگی داشتند . کفشدوزکه قرمز بود اما خال های سیاه داست.
شاپرکه بال داشت اما بالهاش اونقدر بزرگ نبود که بتونه با بالهاش مثل بقیه پروانه ها کل دریاچه رو پرواز کنه. مجبور بود جای کمی پرواز کنه و زود هم خسته میشد.
البته بچه ها شاپرک شاخکهای دراز بزرگی داشت . اون اون همیشه فکر می کرد شاپرک به بالشه، به بال بزرگشه. چه فایده داره شاخک بلند. می خواهم چیکار کنم.
برای گوش کردن بقیه داستان های صوتی کودکانه کلیک کنید |
جیرجیرکه واسه این ناراحت بود که چشماش سو نداشت. یعنی چی؟ یعنی خوب نمی دید بچه ها. همیشه فکر می کرد من که خوب نمی بینم اصلا به چه دردی می خورم؟چرا اصلا همه جیرجیرک ها باید خوب ببینند اما من نتونم.
بچه ها این موضوعاتی که بهتون گفتم این سه تا دوست رو حسابی ناراحت کرده بود
واسه همین موضوعات از صبح تا ظهر اشک می ریختند و بعد از ظهر ها هم خیره می شدند به حشرات و پرندگانی که بازی می کردند.همیشه حیوون های دیگه بهشون می گفتند شما هم بیاین بازی کنین. اما اونها هیچ وقت قبول نمی کردند.
تا اینکه بچه ها یه روز یه اتفاق عجیبی افتاده بود. اون سه تا دوست که برا خودشون نشسته بودند و اشک می ریختند. یهویی همه چی ساکت شد
خب ذوستان برای گوش کردن داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید
پخش آنلاین
داستان صوتی کودکانه سه دوست ناراحت
نام داستان صوتی | سه دوست ناراحت |
نوع فایل | mp3 |
زمان | 11:43 |
حجم | 2.7mb |
دسته | داستان صوتی کودکانه |
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.